آیدا در هفته ای که گذشت
خیلی وقته مامان میخواهد خاطرات منو به روزتر برام بنویسه و فرصت نمیشه اما امروز قرار شده چند تا شو برام یاداشت کنه.چهارشنبه با مامان ودوستش با پسرشون با هم رفتیم خانه کودک مثلا باهم بازی کنیم اما هرکدوممون تک تک بازی میکردیم و کاری با هم نداشتیم البته باید به ما هم حق داد چون از آخرین دیدارمون دو سه ماهی میگذره و ما یه کم با هم غریبی میکردیم بعد از خانه کودک هم رفتیم پارک و همشو راه رفتیم و مامانامون هم به دنبالمون ولی با این حال روز خوبی بود و خوش گذشت . پنجشنبه هم خبر خاصی نبود یا مامان یادش نمیاد تا صبح جمعه اینو بگم که عاشق تولدم تا کبریت یا فندک میبینم مدام میگم تتلد (تولد) وباید برام روشن کنن و من فوت کنم صبح جمعه مامان وبابا ...
نویسنده :
مامان فرشته
14:56