شب یلدا
امسال شب یلدا قرار شد خونه ی مادر جون باشیم و شب بعدش خونه ی بابایی . مامان از خیلی وقت قبل این لباس سنتی رو برام آماده کرده بود تا شب یلدا بپوشم .شب خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت مخصوصا به ما بچه ها که حسابی دویدیم و شیطونی و بازی کردیم . دایی برامون فال گرفت ولی فال بعضی ها اصلا به شرایط حال جور نبود و ما حسابی خندیدیم .
خلاصه که این شبها بهانه ایست برای دور هم بودن و البته شاد بودن .انشاله خدا سایه ی بزرگترها رو بالا ی سرمون با سلامتی حفظ کنه که ماهم در کنارشون همیشه شاد و دور هم باشیم.
اینجا من و دو تا پسر دایی هام تیم سه نفره ی بدو بدو و شیطونی و بازی مخصوصا وقتی که جمعمون کامل باشه که دیگه میترکونیم.
این جا هم فردای شب یلدا آماده شدیم تا بریم خونه ی آقاجون
اینجا هم چند شب بعده که مراسم شب یلدا رو خونه ی بابایی با هم داشتیم چون اون شب به علت مریضی و سرما خوردگی نشد به خوبی برگذار بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی